مهمان گرامی، خوش‌آمدید!
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.

نام کاربری/ایمیل:
  

گذرواژه‌
  





جستجوی انجمن‌ها

(جستجوی پیشرفته)

آمار انجمن
» اعضا: 153
» آخرین عضو: mir11
» موضوعات انجمن: 956
» ارسال‌های انجمن: 1,147

آمار کامل

کاربران آنلاین
در حال حاضر 52 کاربر آنلاین وجود دارد.
» 0 عضو | 52 مهمان

آخرین موضوع‌ها
فروش ویژه لوازم حیوانات خ...
انجمن: تجربه های شخصی بچه های انجمن
آخرین ارسال توسط: youka
2021/03/29، 02:01 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 2,433
گرفتن بک لینک با کیفیت و ...
انجمن: تجربه های شخصی بچه های انجمن
آخرین ارسال توسط: youka
2020/07/13، 12:27 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 4,170
اگر اینستاگرام فیلتر شود ...
انجمن: تجربه های شخصی بچه های انجمن
آخرین ارسال توسط: youka
2020/06/27، 12:04 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 6,582
آموزش افزونه ارسال پست مه...
انجمن: تجربه های شخصی بچه های انجمن
آخرین ارسال توسط: youka
2020/06/01، 08:03 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 3,834
افزونه ارسال پست مهمان Ac...
انجمن: تجربه های شخصی بچه های انجمن
آخرین ارسال توسط: youka
2020/06/01، 07:52 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 3,187
فروش افزونه های وردپرس ب...
انجمن: تجربه های شخصی بچه های انجمن
آخرین ارسال توسط: youka
2020/05/23، 10:08 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 2,859
آموزش کار با افزونه گراوی...
انجمن: تجربه های شخصی بچه های انجمن
آخرین ارسال توسط: youka
2020/03/26، 08:17 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 3,104
آموزش افزونه جستجوی آجاکس...
انجمن: تجربه های شخصی بچه های انجمن
آخرین ارسال توسط: youka
2020/03/26، 08:06 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 3,908
آموزش افزونه نشانه گذاری ...
انجمن: تجربه های شخصی بچه های انجمن
آخرین ارسال توسط: youka
2020/03/26، 08:00 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 2,809
افزونه نوار اطلاعیه WP No...
انجمن: تجربه های شخصی بچه های انجمن
آخرین ارسال توسط: youka
2020/03/26، 04:39 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 2,647

 
  کشف برق ۲۰۰۰ سال پیش در ایران
ارسال کننده: afarin - 2016/02/22، 03:52 PM - انجمن: برق - بدون پاسخ

نخستین تصور این بود که باطری در سال ۱۷۸۶ توسط لوییچی  گالوانی دانشمند ایتالیایی اختراع شده بود . در سال ۱۹۳۶ مطابق با سال ۱۳۱۴ در نزدیکی شهر تیسفون در عراق امروزی کوزه ی بسیار عجیبی کشف شد که قدمت کوزه را به ۲۰۰۰ سال پیش یعنی زمان حکومت اشکانیان نسبت دادند در آن زمان نیز تیسفون و عراق امروزی جزو قلمرو ایرانیان محسوب می شد .



ارتفاع کوزه ۴ سانتیمتر و قطر آن به ۸ سانتیمتر می رسید و در ته کوزه یک دیسک مسی و در وسط آن یک لوله مسی که در داخل آن نیز یک لوله آهنی وجود داشت قسمت هایی از سر آن نیز با قیر پوشیده شده بود .

ویلهلم کونیک باستان شناس آلمانی در سال ۱۹۴۰ وقتی این پیل را در موزه ایران و عراق دید آن را با خود به موزه برلین برد و در آنجا آن را مورد برسی قرار داد و سپس نظریات جالبی در باره آن ارایه داد او گفت که این کوزه یک پیل الکتریکی یا یک باطری است که برای آبکاری طلا یا نقره به کار می رفته است .

در سال ۱۹۴۰ ویلارد گری مهندس برق ماکتی از آن کوزه درست کرد و محلول مس سولفات را در آن ریخت و آزمایشی انجام داد که منجر به تولید  ۱٫۵ تا ۲ ولت برق شد او ثابت کرد که این کوزه می تواند جریان الکتریکی را بر قرار بکند بعد از جنگ جهانی دوم یک باطری دیگر از این شکل نیز در همان ناحیه یافت شد .

جنگ جهانی دوم از ادامه‌ی پژوهش‌ ها روی باتری‌های ایرانی جلوگیری کرد، اما پس از آن که ویران‌سازی فروکش کرد و آبادانی بار دیگر رونق گرفت، ویلارد گری(Willard F. M. Gray) از آزمایشگاه ولتاژ بالای شرکت جنرال الکتریک در ماساچوست، چند نمونه از این باتری‌ها ساخت.

زمانی که آن‌ها را با الکترولیتی مانند شیره‌ی انگور(سرکه) پر کرد، آن دستگاه‌ها حدود ۲ ولت برق تولید کردند. این آزمایش بر شگفتی پژوهشگران و باستان‌شناسان افزود، چرا که دستگاهی پس از ۲ هزار سال، هنوز کار می‌کند.

ویژگی های باتری اشکانی

این باتری در بردارنده ی یک کوزه سفالی تخم مرغی به ارتفاع 14، قطر 8 و دهانه 3/3 سانتیمتری بود که یک میله ی آهنی به طول 7/5 سانتیمتر به صورت عمودی در قسمت میانی قرار داشت که نقش قطب منفی باتری ( آند ) را بر عهده داشت.

در اطراف میله آهنی یک استوانه مسی به طول 9/8 و قطر 2/6 سانتیمتر قرار داشت که به کمک قیر در جای خود محکم شده بود، در قسمت دهانه ی باتری از قیر برای آب بندی باتری استفاده شده بود. در این باتری احتمالا از آب نمک، سولفات مس، جوهر سرکه، آبلیمو، شراب تند و یا اسید سیتریک ( که در آن دوره شناخته شده بودند ) به عنوان الکترولیت استفاده می شده است.


           


آفرین کماندار

چاپ این مطلب

  اوشو- ذن- تاروت
ارسال کننده: systemiha - 2016/02/20، 01:59 PM - انجمن: عرفان هندی - پاسخ (5)

ابله
 ابله كسي است كه مدام اعتماد مي كند ؛ ابله كسي است كه به رغم تمام تجارب خويش باز هم اعتماد مي كند . او را فريب مي دهيد ، به شما اعتماد مي كند ؛ باز او را فريب مي دهيد ، او اعتماد مي كند ؛ دوباره او را فريب مي دهيد و او اعتماد مي كند . سپس مي گوييد كه او يك ابله است ، او نمي آموزد . اعتماد او عظيم است ؛ اعتماد او چنان خالص است كه هيچكس نمي تواند آن را آلوده كند . به مفهوم تائو ، به مفهوم ذن ، يك ابله باش . سعي نكن ديواري از دانش پيرامون خود ايجاد كني . هر تجربه اي كه به سراغت مي آيد ، بگذار بيايد ، و سپس آن را رها كن . ذهن خود را مدام پاك كن ، در برابر گذشته بمير تا در زمان حال بماني ، اينجا و هم اكنون ؛ گويي تازه متولد شده اي ، گويي يك نوزاد هستي . در آغاز اين كار بسيار دشوار خواهد بود . همه جهانيان از تو سوء استفاده خواهند كرد ... بگذار بكنند . بيچاره ها ، حتي اگر مورد فريب و نيرنگ و سرقت واقع شدي ، بگذار اينها اتفاق بيفتد ، زيرا آنچه كه به راستي از آن توست نمي تواند به سرقت برود ، آنچه كه واقعاً از آن توست را هيچكس نمي تواند از تو بربايد . و هر بار كه نگذاشتي موقعيت ها فاسدت كنند ، اين فرصت به صورت يك انسجام دروني درخواهد آمد و روح تو متبلورتر خواهد شد .

چاپ این مطلب

  در بیان سلوک اهل عرفان
ارسال کننده: systemiha - 2016/02/20، 08:04 AM - انجمن: انسان کامل ؟ - بدون پاسخ

بدان که سلوک عبارت از سير است، وسير الى اللهّ باشد، و سير فی اللهّ باشد. سير الى اللهّ نهایت دارد اماّ سير فی اللهّ نهایت ندارد و سير الى اللهّ عبارت از آن است که سالک چندان سير کند که از هستی خود نیست شود و به هستی خدا هست شود، و بخدا زنده و دانا و بینا و شنوا و گویا گردد.

ای درویش!
اگرچه سالک هرگز هیچ هستی نداشت، اماّ می پنداشت که دارد؛ آن پندار برخیزد و به یقين بداند که هستی برای خدا است و بس. چون دانست و دید که هستی متعلق به خداست، سير الى اللهّ تمام شد، اکنون ابتداء سير فی اللهّ است و سير فی اللهّ عبارت از آن است که سالک چون به هستی خدا هست شد و بخدا زنده و دانا و بینا و گویا و شنوا گشت، چندان دیگر سير کند که اشیاء را کماهی (کامل) و حکمت اشیاء را کماهی بتفصیل وبتحقیق بداند و ببیند چنانکه هیچ چیزی در مُلک و مَلکوت و جَبروت بر وی پوشیده نماند. بعضی گفته اند که ممکن است که یک آدمی این همه بداند، و هیچ چیز نماند که نداند؛ و بعضی گفته اند که ممکن نیست که یک آدمی این همه بداند، از جهت آن که عمر آدمی اندک است و علم و حکمت خدای بسیار است، و ازینجا گفته اند که سير فی اللهّ نهایت ندارد.

ای درویش! چون معنی سلوک را دانستی، اکنون بدان که اهل حکمت گویند که از تو تا به خدای راه بطریق طول است، از جهت آنکه نسبت هر فردی از افراد موجودات با خدای همچنان است که نسبت هر مرتبه ئی از مراتب درخت با تخم درخت و اهل تصوّف می گویند که از تو تا بخدای راه بطریق عرض است از جهت آنکه نسبت هر فردی از افراد موجودات با خدای همچنان است که نسبت هرحرفی از حروف این کتاب با کاتب و اهل وحدت می گویند که از تو تا بخدای راه نیست، نه بطریق طول و نه بطریق عرض از جهت آنکه نسبت هر فردی از افراد موجودات با خدای همچنان است که نسبت هر حرفی از حروف این کتاب با مداد، و ازینجا گفته اند که وجود یکی بیش نیست و آن وجود خدای است- تعالى و تقدسّ- و بغير از وجود خدای وجودی دیگر نیست و امکان ندارد که باشد.

چاپ این مطلب

  چگونه باید به آرامش رسید?
ارسال کننده: systemiha - 2016/02/18، 06:48 PM - انجمن: تجربه های شخصی بچه های انجمن - پاسخ (1)

سلام به همه دوستان گل و مهربونم
همونایی که دریافته اید ک مهمترین چیز دنیا کسب ارامش هست، اینطور نیست? ایا ادما سالهاس دنبال چیزی جز اینن? شاید
ثروت و بزرگ شدن و معروفیتو تخصص و هر چیزی که ما دنبالشیم یک هدف داره هدف اصلی رسیدن به اون ارامش خیاله
از پولدارا بپرس به ارامش رسیدی میگن بدتر شده وضعیتم
از متخصص و ادمای معروف بپرس! ادمای معروف که انقدر ارامش ندارن که مجبورن بادی گاردم داشته باشن!!!!
پس واقعا ارامش چیه که ما ادما سالهاس دنبالشیم هر چه هم بدست می اوریم بازم حس کمبودی و کمی و کاستی داریم
میدونیم یه چیزی کمه ولی چی نمیدونیم!
خب دوستان در پست بعدی ابتدا ارامش رو تعریف می کنیم... با ما باشید....

چاپ این مطلب

  معرفی رشته پیلاتس
ارسال کننده: مهمان - 2016/02/18، 05:46 PM - انجمن: پیلاتس - پاسخ (4)

پيلاتس_چيست ?





کارشناسان پیلاتس می‌گویند: «یک درخت را درنظر بگیرید، آیا قدرت درخت به شاخه‌های آن است؟ نه، استحکام درخت به تنه و ریشه آن بستگی دارد. بدون داشتن یک تنه‌ی محکم درخت واژگون می‌شود. بدن انسان نیز چنین است. اگر ما ساختار بدنی محکمی نداشته باشیم، بالاخره جایی می‌رسد که در کارمان یا حتی ورزشی که انتخاب کرده‌ایم کم می‌آوریم».

پيلاتس با استفاده از تمركز و ايجاد پيوستگي بين بخش هاي قوي، مانند مركز بدن كه در پيلاتس به آن "مركز قدرت بدن" گفته ميشود، بدن را يكپارچه مي كند. با تقويت مركز قدرت بدن ميتوانيد حركتها را يكپارچه و هماهنگ شده اجرا كنيد. با اين روش اندام ضعيف به مركز قدرت بدن پيوسته مي شود و به اين ترتيب تمام بدن قوي مي شود. به بيان ديگر، بايد تنه درخت قوي شود و سپس با شاخه ها يكپارچه گردد.

چاپ این مطلب

Lightbulb در بیان صحبت اهل عرفان
ارسال کننده: systemiha - 2016/02/17، 07:30 AM - انجمن: انسان کامل ؟ - بدون پاسخ

بدان که صحبت اثرهای قوی و خاصیتّهای عظیم دارد. هر سالکی که بمقصد نرسید و مقصود حاصل نکرد، از آن بود که بصحبت انسان دانائی نرسید. کار صحبت دانا دارد. هر که هر چه یافت، از صحبت دانا یافت، باقی این همه ریاضات و مجاهدات بسیار، و این همه آداب و شرایط بی شمار از جهت آن است که تا سالک شایسته صحبت دانا گردد که سالک چون شایسته بصحبت دانا گشت کار سالک تمام شد.
ای درویش، اگر سالکی یک روز، بلکه یک لحظه بصحبت دانائی رسد، و مستعد و شایستۀ صحبت دانا باشد بهتر از آن بود که صد سال، بلکه هزار سال بریاضات و مجاهدات مشغول باشد، و ان یوماً عند ربکّ کالف سنة ممّا تعدوّن.
امکان ندارد که کسی بی صحبت دانا بمقصد رسد و مقصود حاصل کند، اگرچه مستعد باشد و اگرچه بریاضات و مجاهدات بسیار مشغول بود.
ای درویش! بسیار کس باشد که بدانا رسد، و او را از آن دانا هیچ فایده نباشد؛ و این از دو حال خالى نباشد، یا استعداد ندارد یا هم مقصود نباشد. آنکه استعداد ندارد از اهل صحبت نیست. و آنکه استعداد دارد و هم مقصود نیست هم صحبت نباشد از جهت آنکه هم صحبت هم مقصود است. هرگاه دو کس یا زیادت با هم باشند و مقصود ایشان یکی باشد، هم صحبت باشند؛ و اگر مقصود ایشان یکی نباشد، هم صحبت نباشند.
چون معنی صحبت را دانستی، اکنون بدان که چون بصحبت درویشان رسی، باید که سخن کم گوئی، و سخنی که ازتو سؤال نکنند جواب نگوئی. و اگر چیزی از تو سؤال کنند و جواب ندانی باید که زود بگوئی که نمیدانم و شرم نداری و اگر جواب دانی جوابی مختصر با فایده بگوئی و دراز نکشی و در بند بحث و مجادله نباشی و در میان درویشان تکبر نکنی و در نشستن بالا نطلبی بلکه ایثار کنی و چون اصحاب حاضر باشند و خلوت باشد یعنی بغير اصحاب کسی دیگر در میان نباشد، باید که تکلفّ نکنی و در ادب مبالغة ننمائی که در چند موضع تکلّف نمیباید کرد؛ بی تکلفّی آزادی است.
ای درویش! نه آنکه بی ادبی کنی که بی ادبی در همه زمان و در همه مکان حرام است، مراد ما آن است که در خلوت بی تکلفّ زندگانی کنی، که اگر تو تکلفّ کنی دیگران را هم تکلفّ باید کرد و بدین سبب درویشان گران بار شوند، و از آن صحبت لذّت نیابند و آن را سبب تو باشی و باید که بت پرست نباشی و چیزی را بت خود نسازی آن چنانکه دیگران می کنند تو نیز میکن.
ای دوریش! هر کاری که مباحثت در کردن و ناکردن آن ضرورتی نیست، در آن کار موافقت کردن با اصحاب از کرم و مروتّ است، و اگر موافقت نکنی، بی مروتّ باشی. و بر هر کاری که عادت کنی، آن کار بت تو شود و در میان اصحاب بت پرست باشی.
ای درویش! هر کاری که نه ضرورت باشد و نه سبب راحت اصحاب بود، بر آن کار عادت نباید کرد که چون عادت کردی بت شد و ترک عادت کردن و بت را شکستن کار مردان است.

چاپ این مطلب

Rainbow در بیان انسان حر و کامل آزاد
ارسال کننده: systemiha - 2016/02/17، 07:12 AM - انجمن: انسان کامل ؟ - بدون پاسخ

بدان که گفته شد که انسان کامل آن است که او را چهار چیز به کمال باشد، اقوال نیک و افعال نیک، و اخلاق نیک و معارف. و انسان کامل آزاد آن است که او را هشت چیز به کمال باشد، اقوال نیک و افعال نیک و اخلاق نیک و معارف و ترک و عزلت و قناعت و خمول (گمنامی). هر که این هشت چیز را بکمال رسانید کامل و آزاد است و بالغ و حر است.
ای درویش! هر که چهار اولّ دارد وچهار آخر ندارد کامل است اماّ آزاد نیست و هر که چهار آخر دارد و چهار اولّ ندارد آزاد است اماّ کامل نیست، و هرکه این هشت جمله دارد و به کمال دارد کامل و آزاد و بالغ و حر است.
اکنون چون کامل آزاد را دانستی، بدان که کاملان آزاد دو طایفه اند چون ترک کردند و آزاد و فارغ گشتند، دو شاخ پیدا آمد. بعضی بعد از ترک عزلت(گوشه نشینی) و قناعت و خمول اختیار کردند، و بعضی بعد از ترک رضا و تسلیم و نظاره کردن اختیار کردند، مقصود همه آزادی و فراغت بود. بعضی گفتند: آزادی و فراغت در ترک و عزلت و قناعت و خمول است، و بعضی گفتند: آزادی و فراغت در ترک و رضا و تسلیم و نظاره کردن است. این هر دو طایفه در عالم هستند و هر یک بکار خود مشغول اند، آن طایفه که عزلت و قناعت و خمول اختیار کردند دانستند که چنانکه با عسل گرمی همراهست و چنانکه با کافور سردی همراهست، با دنیا و صحبت اهل دنیا تفرقه و پراکندگی همراهست، پس ترک کرده اند و دوستی دنیا از دل قطع کرده اند. اگر ناگاه اتفاق چنان میافتد، چیزی از دنیاوی روی بدیشان می نهد، یا چیزی از تنعمّات و لذاّت دنیاوی ایشان را میسرّ می شود یا صحبت اهل دنیا پیش میآید، قبول نمی کنند و می گریزند. چنانکه دیگران از شير و پلنگ و مار و کژدم میترسند و میگریزند، ایشان از دنیا و اهل دنیا می ترسند و می گریزند. و آن طایفه که رضا و تسلیم ونظاره کردن اختیار کرده اند دانستند که آدمی نمی داند که به آمد وی در چیست. وقت باشد که آدمی را چیزی پیش آید و او را از آمدن آن چیز خوش آید و زیان وی در آن چیز باشد و وقت باشد که آدمی را چیزی پیش آید و او را از آمدن آن چیز ناخوش آید و سود وی در آن چیز باشد. چون این طایفه برین سر واقف شدند، تدبير و تصرفّ خود و ارادت و اختیار خود از
میان برداشتند، و راضی و تسلیم شدند، اگر مال و جاه بیامد، شاد نشدند، و اگر مال و جاه برفت، غمناک نگشتند و اگر نو رسید، پوشیدند و اگر کهنه رسید پوشیدند. اگر بصحبت اهل دنیا رسیدند خوش بودند و خواستند که اهل دنیا از ایشان سود کنند و اگر بصحبت اهل آخرت رسیدند خوش بودند و خواستند که ایشان را از اهل آخرت سودی باشد. و این بیچاره مدتهای مدید بعد از ترک در عزلت و قناعت و خمول بودم، و مدتّهای مدید بعد از ترک در رضا و تسلیم و نظاره کردن بودم. و حالى درینام. و مرا بیقين نشد که کدام شاخ بهتر است، هیچ طرف را ترجیح نتوانستم کرد، و امروز که این مینویسم هم هیچ ترجیح نکرده ام. و نمیتوانم کرد، از جهت آنکه در هر طرفی فواید بسیار میبینم، و آفات بسیار میبینم.

چاپ این مطلب

Rainbow در بیان انسان کامل
ارسال کننده: systemiha - 2016/02/16، 08:37 AM - انجمن: انسان کامل ؟ - بدون پاسخ

بدان که انسان کامل آن است که در شریعت و طریقت و حقیقت تمام باشد، و اگر این عبارت را فهم نمیکنی بعبارتی دیگر بگویم. بدان که انسان کامل آن است که او را چهار چیز به کمال باشد: اقوال نیک و افعال نیک و اخلاق نیک و معارف.
ای درویش! جمله سالکان که در سلوک اند درین میان اند و کار سالکان این است که این چهار چیز را به کمال رسانند. هر که این چهار چیز را به کمال رسانید به کمال خود رسید. ای بسا کَس که درین راه آمدند و درین راه فرورفتند و به مقصد نرسیدند و مقصود حاصل نکردند.
چون انسان کامل را دانستی، اکنون بدان که این انسان کامل را اسامی بسیار است به اضافات و اعتبارات به اسامی مختلفه ذکر کرده اند، و جمله راست است.
ای درویش! انسان کامل را شیخ و پیشوا و هادی و مهدی گویند، و دانا و بالغ و کامل و مکملّ گویند و امام و خلیفه و قطب و صاحب زمان گویند وجام جهان نما و آئینۀ گیتی نمای و تریاق بزرگ و اکسير اعظم گویند و عیسی گویند که مرده زنده می کند و خضر گویند که آب حیوة خورده است.

و سلیمان گویند که زبان مرغان می داند و این انسان کامل همیشه در عالم باشد و زیادت از یکی نباشد از جهت آنکه تمامت موجودات همچون یک شخص است، و انسان کامل دل آن شخص است، و موجودات، بی دل نتوانند بود؛ پس انسان کامل همیشه در عالم باشد؛ و دل زیادت از یکی نبود، پس انسان کامل در عالم زیادت از یکی نباشد. درعالم دانایان بسیار باشند، اماّ آنکه دل عالم است یکی بیش نبود. دیگران در مراتب باشند، هر
یک در مرتبه ئی. چون آن یگانۀ عالم ازین عالم در گذرد، یکی دیگر به مرتبۀ وی رسد و بجای وی نشیند تا عالم بی دل نباشد.
ای درویش! تمامت عالم همچون حقهّ ئی است پر از افراد موجودات، و ازین موجودات هیچ چیز و هیچ کس را از خود و ازین حقهّ خبر نیست، الا انسان کامل را، که ازخود و ازین حقهّ خبر دارد و در ملک و ملکوت و جبروت هیچ چیز بر وی پوشیده نمانده است؛ اشیا را کماهی (بطور کامل) و حکمت اشیا را کماهی می داند و می بیند.
آدمیان زبده و خلاصۀ کاینات اند و میوۀ درخت موجودات اند و انسان کامل زبده و خلاصۀ موجودات آدمیان است. موجودات جمله به یک بار در تحت نظر انسان کامل اند، هم بصورت و هم بمعنی، از جهت آنکه معراج ازین طرف است هم بصورت و هم بمعنی، تا سخن دراز نشود و از مقصود باز نمانیم!
ای درویش! چون انسان کامل خدای را بشناخت و به لقای خدای مشرف شد، و اشیا را کماهی و حکمت اشیا را کماهی بدانست و بدید، بعد از شناخت و لقای خدای هیچ کاری برابر آن ندید و هیچ طاعتی بهتر از آن ندانست که راحت به بشریت رساند و هیچ راحتی بهتر از آن ندید که با مردم چیزی گوید و چیزی کند، که مردم چون آن بشنوند و بآن کار کنند، دنیا را بآسانی بگذرانند و از بلاها و فتنه های این عالمی ایمن باشند و در آخرت رستگار شوند. و هر که چنين کند، وارث انبیاست، از جهت آنکه علم و عمل انبیا ميراث انبیاست و علم و عمل انبیا فرزند انبیا است.
پس ميراث ایشان هم بفرزند ایشان میرسد، تا سخن دراز نشود و ازمقصود باز نمانیم!
ای درویش! انسان کامل هیچ طاعتی بهتر از آن ندید که عالم را راست کند و راستی در میان خلق پیدا کند. و عادات و رسوم بد ازمیان خلق بردارد، و قاعده و قانون نیک در میان مردم بنهد، و مردم را بخدای خواند و از عظمت و بزرگواری و یگانگی خدای مردم را خبر دهد و مدح آخرت بسیار گوید و از بقاء و ثبات آخرت خبر
دهد، و مذمتّ دنیا بسیار کند، و از تغیرّ و بی ثباتی دنیا حکایت کند و منفعت درویشی و خمول با مردم بگوید تادرویشی و خمول بر دل مردم شيرین شود و مضرت توانگری و شهرت بگوید تا مردم را از توانگری و شهرت نفرت پیدا آید و نیکان را در آخرت ببهشت وعده دهد و بدان را در آخرت از دوزخ وعید کند و از خوشی
بهشت و ناخوشی دوزخ و دشواری حساب حکایت کند، و به مبالغت حکایت کند و مردم را محبّ و مشفق یکدیگر گرداند، تا آزار به یکدیگر نرسانند و راحت از یکدیگر دریغ ندارند و معاون یکدیگر شوند، و بفرماید تا مردم امان یکدیگر بدهند و هم بزبان و هم بدست. و چون امان دادن یکدیگر بر خود واجب دیدند بمعنی با
یکدیگر عهد بستند. باید که این عهد را هرگز نشکنند و هر که بشکند ایمان ندارد: من لا عهدله لا ایمان له.
المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده.
ای درویش! دعوت انبیا بیش ازین نیست باقی تربیت اولیاست: انمّا انت منذر و لکلّ قوم هاد. دعوت انبیاء رحمت عالم است؛ و ما ارسلناک الاّ رحمةً للعالمين. و تربیت اولیا خاص است، از بهر آنکه انبیاء واصفاناند و اولیاء کاشفاناند.
ای درویش، رحمت خدای عام است جملۀ موجودات را، و رحمت انبیا عام است جملۀ آدمیان را، و رحمت اولیا عام است جملۀ طالبان را. دعوت انبیا این بود، جمله یک سخن بودند و جمله تصدیق یکدیگر کردند و این سخن هرگز منسوخ نشود. سخن دراز شد و از مقصود دور افتادیم. غرض مابیان انسان کامل بود، چون کمال و بزرگی انسان کامل را شنیدی، اکنون بدان که این انسان کامل با این کمال و بزرگی که دارد، قدرت ندارد و به نامرادی زندگانی میکند و بسازگاری روزگار میگذراند از روی علم و اخلاق کامل است امّا از روی قدرت و مُراد ناقص است.
ای درویش! وقت باشد که انسان کامل صاحب قدرت باشد و حاکم یا پادشاه شود، اماّ پیداست که قدرت آدمی چند بود، و چون بحقیقت نگاه کنی عجزش بیشتر از قدرت باشد، و نامرادیش بیش از مراد بود. انبیا و اولیا و ملوک و سلاطين بسیار چیزها می خواستند که باشد و نمیبود و بسیار چیزها نمیخواستند که باشد و میبود.
پس معلوم شد که جمله آدمیان از کامل و ناقص و دانا و نادان و پادشاه و رعیّت عاجز و بیچاره اند و بنامرادی زندگانی می کنند. بعضی از کاملان چون دیدند که آدمی بر حصول مرادات قدرت ندارد، و بسعی و کوشش قدرت حاصل نمی شود و بنامرادی زندگانی می باید کرد، دانستند که آدمی را هیچ کاری بهتر از ترک نیست و هیچ طاعتی برابر آزادی و فراغت نیست، ترک کردند و آزاد و فارغ گشتند.

چاپ این مطلب

Rainbow در بیان شریعت و طریقت و حقیقت
ارسال کننده: systemiha - 2016/02/16، 08:14 AM - انجمن: انسان کامل ؟ - بدون پاسخ

بدان، که شریعت گفتِ انبیاست و طریقت رفتارانبیاست، و حقیقت دید انبیاست: الشریعة اقوالى و الطریقة افعالى و الحقیقة احوالى. سالک باید که اولّ از علم  شریعت را تماما بیاموزد و یاد گيرد و آنگاه از عمل طریقت آنچه را که لازم است انجام دهد و بجای آورد تا از انوار حقیقت بقدر سعی و کوشش وی روی نماید.
ای درویش: هر که قبول میکند آنچه پیغمبر وی گفته است، از اهل شریعت است، وهر که میکند آنچه پیغمبر وی کرده است، از اهل طریقت است، و هر که میبیند آنچه پیغمبر وی دیده است از اهل حقیقت است. هر که هر سه دارد هر سه دارد، و هر که دو دارد دو دارد، و هر که یکی دارد یکی دارد، وهر که هیچ ندارد هیچ ندارد.
ای درویش! آن طایفه که هر سه دارند، کاملان اند و ایشان اند که پیشوای خلایق اند و آن طایفه که هیچ ندارند ازین سه ناقصان ند، و ایشان اند که از حساب بهایم(حیوان) اند.
ای درویش! بیقين بدان که بیشتر آدمیان صورت (چهره) آدمی دارند و معنی آدمی ندارند، و بحقیقت خر و گاو و گرگ و پلنگ و مار و کژدم اند و باید که ترا هیچ شک نباشد که چنين است. در هر شهری چند کسی باشند که صورت و لقد ذرانا لجهنمّ کثيراً من الجنّ و الانس » معنی آدمی دارند و باقی همه صورت دارند و معنی ندارند، قوله تعالى .«ّ لهم قلوب لایفقهون بها ولهم اعين لایبصرون بها و لهم اذان لایسعمون بها اولئک کالانعام بل هم

چاپ این مطلب

Heart بازی
ارسال کننده: systemiha - 2016/02/16، 07:58 AM - انجمن: بازی زندگی و راه این بازی - پاسخ (4)

بیشتر مردم زندگی را پیکار می انگارند. اما زندگی پیکار نیست، بازی است.

هر چند بدون آگاهی از قانون معنویت نمی توان در این بازی برنده شد و پیروز بود و عهد عتیق و عهد جدید با وضوحی شگفت انگیز قواعد این بازی را بیان می کند . عیسی مسیح آموخت که زندگی، بازی بزرگ داد و ستد است.
زیرا آنچه آدمی بکارد همان را درو خواهد کرد. یعنی هرآنچه از ادمی در سخن یا عمل آشکار شود یا بروز کند به خود او برخواهد گشت ، و هر چه بدهد باز خواهد گرفت.
اگر نفرت بورزد، نفرت به او باز خواهد گشت، و اگر عشق بورزد، عشق خواهد ستاند. اگر انتقاد کند، از او انتقاد خواهد شد. اگر دروغ بگوید به او دروغ خواهند گفت. و اگر تقلب کند به او حقه خواهند زد همچنین به ما آموخته اند که قوه تخیل در بازی زندگی نقش بزرگی دارد .
((دل یا خیال خود را به تمامی نگاه دار. زیرا سرچشمه حیات از آن است))
هر آنچه آدمی در خیال خود تصویر کند - دیر یا زود در زندگی اش نمایان می شود .
مردی را می شناسم که از مرضی معین که بسیار نادر بود می ترسید. اما آنقدر به آن مرض می اندیشید و در باره اش مطالعه می کرد که آن بیماری آشکارا بدنش را فرا گرفت و و مرد. در واقع قربانی خیال پردازی خودش شد.

چاپ این مطلب