2016/02/20، 08:04 AM
بدان که سلوک عبارت از سير است، وسير الى اللهّ باشد، و سير فی اللهّ باشد. سير الى اللهّ نهایت دارد اماّ سير فی اللهّ نهایت ندارد و سير الى اللهّ عبارت از آن است که سالک چندان سير کند که از هستی خود نیست شود و به هستی خدا هست شود، و بخدا زنده و دانا و بینا و شنوا و گویا گردد.
ای درویش!
اگرچه سالک هرگز هیچ هستی نداشت، اماّ می پنداشت که دارد؛ آن پندار برخیزد و به یقين بداند که هستی برای خدا است و بس. چون دانست و دید که هستی متعلق به خداست، سير الى اللهّ تمام شد، اکنون ابتداء سير فی اللهّ است و سير فی اللهّ عبارت از آن است که سالک چون به هستی خدا هست شد و بخدا زنده و دانا و بینا و گویا و شنوا گشت، چندان دیگر سير کند که اشیاء را کماهی (کامل) و حکمت اشیاء را کماهی بتفصیل وبتحقیق بداند و ببیند چنانکه هیچ چیزی در مُلک و مَلکوت و جَبروت بر وی پوشیده نماند. بعضی گفته اند که ممکن است که یک آدمی این همه بداند، و هیچ چیز نماند که نداند؛ و بعضی گفته اند که ممکن نیست که یک آدمی این همه بداند، از جهت آن که عمر آدمی اندک است و علم و حکمت خدای بسیار است، و ازینجا گفته اند که سير فی اللهّ نهایت ندارد.
ای درویش! چون معنی سلوک را دانستی، اکنون بدان که اهل حکمت گویند که از تو تا به خدای راه بطریق طول است، از جهت آنکه نسبت هر فردی از افراد موجودات با خدای همچنان است که نسبت هر مرتبه ئی از مراتب درخت با تخم درخت و اهل تصوّف می گویند که از تو تا بخدای راه بطریق عرض است از جهت آنکه نسبت هر فردی از افراد موجودات با خدای همچنان است که نسبت هرحرفی از حروف این کتاب با کاتب و اهل وحدت می گویند که از تو تا بخدای راه نیست، نه بطریق طول و نه بطریق عرض از جهت آنکه نسبت هر فردی از افراد موجودات با خدای همچنان است که نسبت هر حرفی از حروف این کتاب با مداد، و ازینجا گفته اند که وجود یکی بیش نیست و آن وجود خدای است- تعالى و تقدسّ- و بغير از وجود خدای وجودی دیگر نیست و امکان ندارد که باشد.
ای درویش!
اگرچه سالک هرگز هیچ هستی نداشت، اماّ می پنداشت که دارد؛ آن پندار برخیزد و به یقين بداند که هستی برای خدا است و بس. چون دانست و دید که هستی متعلق به خداست، سير الى اللهّ تمام شد، اکنون ابتداء سير فی اللهّ است و سير فی اللهّ عبارت از آن است که سالک چون به هستی خدا هست شد و بخدا زنده و دانا و بینا و گویا و شنوا گشت، چندان دیگر سير کند که اشیاء را کماهی (کامل) و حکمت اشیاء را کماهی بتفصیل وبتحقیق بداند و ببیند چنانکه هیچ چیزی در مُلک و مَلکوت و جَبروت بر وی پوشیده نماند. بعضی گفته اند که ممکن است که یک آدمی این همه بداند، و هیچ چیز نماند که نداند؛ و بعضی گفته اند که ممکن نیست که یک آدمی این همه بداند، از جهت آن که عمر آدمی اندک است و علم و حکمت خدای بسیار است، و ازینجا گفته اند که سير فی اللهّ نهایت ندارد.
ای درویش! چون معنی سلوک را دانستی، اکنون بدان که اهل حکمت گویند که از تو تا به خدای راه بطریق طول است، از جهت آنکه نسبت هر فردی از افراد موجودات با خدای همچنان است که نسبت هر مرتبه ئی از مراتب درخت با تخم درخت و اهل تصوّف می گویند که از تو تا بخدای راه بطریق عرض است از جهت آنکه نسبت هر فردی از افراد موجودات با خدای همچنان است که نسبت هرحرفی از حروف این کتاب با کاتب و اهل وحدت می گویند که از تو تا بخدای راه نیست، نه بطریق طول و نه بطریق عرض از جهت آنکه نسبت هر فردی از افراد موجودات با خدای همچنان است که نسبت هر حرفی از حروف این کتاب با مداد، و ازینجا گفته اند که وجود یکی بیش نیست و آن وجود خدای است- تعالى و تقدسّ- و بغير از وجود خدای وجودی دیگر نیست و امکان ندارد که باشد.