2017/02/23، 01:25 PM
شاید وقوع یک طوفان به تنهایی چیز عجیب و غیر معمولی نباشد آن هم در یک جزیره در میانهی اقیانوس، اما اوضاع زمانی پیچیده تر میشود که بدانید در فاصله این سه روز یعنی از ۱۲ تا ۱۵ ماه دسامبر، هیچ کدام از کشتی، قایق و حتی ایستگاههای زمینی آن اطراف از وقوع چنین طوفانی اطلاع نداشته و آب و هوا را آرام توصیف کرده بودند.این راز همچنان در هالهی ابهام است و کسی از سرنوشت آن سه مرد ناپدید شده اطلاعی ندارد. امروزه ورود بازدید کندگان و گردشگران به این جزیره آزاد است و همه میتوانند سری به آن زده و به سهم خود سعی در حل این راز سر به مهر و مرموز کنند. این مطلب برگرفته از تور جیپور است .
در ۱۵ ماه دسامبر سال ۱۹۰۰ یک قایق که به سمت «ادینبورگ» (ادینبرا) در حرکت بود، گزارش عجیبی داد، فانوس دریایی «الن مور» (Eilean Mor) روشن نشده بود. امری که بسیار عجیب و غیر منتظره بود، به همین خاطر قرار شد که افرادی برای تحقیق به جزیرهی واقع در اسکاتلند بروند، و این گونه بود که ماجرای ما آغاز میشود. در ۲۶ ماه دسامبر، یک کشتی کوچک برای این امر مهم راهی جزیره شد. مقصد این کشتی فانوس دریایی الن مور بود که در جزیرهای دور افتاده واقع شده بود، جایی که کارکنان و نگهبانان فانوس دریایی، دور از سایرین و در جزیرهای که تقریبا غیر مسکونی به حساب میآمد، زندگی میکردند. علیرغم این انزوا این جزیره همواره توجه و علاقهی مردم را به خود جلب کرده بود. نام آن از نام سنت فلانن یک اسقف ایرلندی قرن ششم گرفته شده بود که بعدها به عنوان قدیس شناخته شد. او یک صومعه در این جزیره ساخت. برای قرنها چوپانان گلههای خود را برای چرا به این جزیره میآوردند، اما کسی هرگز شب را در آنجا سپری نمیکرد. آنها از ارواحی واهمه داشتند که گفته میشد این نقطه متروکه و منزوی را به تسخیر خود درآوردهاند. اما داستان این جزیره میرفت که پیچیدهتر شود. کاپیتان «جیمز هاروی» (James Harvey) در این کشتی حضور داشت که برای بررسی روانهی این جزیره شده بود. کشتی سرانجام به مقصد رسید و کاپیتان هاروی زمانی که دید کسی برای استقبال آنها به اسکله نیامده است، متعجب شد. او سعی کرد با پیام اخطار توجه ساکنان فانوس را جلب کند، اما هیچ پاسخی دریافت نکرد.سه نگهبان فانوس دریایی الن مور در اسکاتلند بدون هیچ رد و نشانی ناپدید شدند و تا به امروز از سرنوشتشان اطلاعی در دست نیست .همراه کاپیتان «ژوزف مور» که قرار بود مسئول بعدی فانوش شود، سرانجام خود به راه افتاده و از پلکان مخصوص به سمت فانوس دریایی حرکت کرد. بر طبق گزارشات موجود که توسط آقای مور نوشته شده است، او حین بالا رفتن از تپه احساس عجیبی داشته است، حسی شوم که او را از نزدیک شدن به فانوس دریایی برحذر میداشت.به محض ورود به فانوس، مور متوجه میشود که چیزی اشتباه است، در ساختمان قفل نشده و اثری از کسی دیده نمیشد. توجه مور به سمت آشپزخانه جلب میشود، جایی که او متوجه غذای نیم خورده و صندلی میشود که روی زمین افتاده است، طوری که گویی افراد با عجله از جا پریدهاند.در ادامهی این وضعیت مرموز و غیر قابل توضیح او متوجه میشود که ساعت آشپزخانه نیز از حرکت افتاده است. مور به سراغ اتاق استراحت کارکنان میرود، اما هیچ نشانی از آنها در هیچ کجای فانوس پیدا نمیکند. او به سرعت به سمت کشتی رفته و این اطلاعات را به کاپیتان هاروی منتقل میکند که بلافاصه دستور جستجوی گسترده جزیره را برای یافتن مردان گمشده صادر میکند، اما در نهایت جستجوها بینتیجه است و ردی از نگهبانان پیدا نمیشود.هاروی به سرعت به سمت خشکی بازمیگردد تا در مورد این وضعیت عجیب تلگرافی به دفتر اصلی در ادینبرا ارسال کند که متن آن به شرح زیر است:
یک اتفاق ترسناک در جزیره فلانان رخ داده است، سه نگهبان فانوس ناپدید شده و ردی از آنها پیدا نشده است و ما هیچ نشانی از زندگی در جزیره پیدا نکردیم.تیرهای هشدار نیز شلیک شد، اما هیچ پاسیخی دریافت نشد و آقای مور هم موفق به پیدا کردن هیچ کدام از نگهبانان نشد. ساعتها متوقف شدهاند و شواهد و قراین موجود حکایت از آن دارند که دست کم یک هفته قبل اتفاق عجیبی در جزیره رخ داده است. به نظر میرسد نگهبانان یا از فراز صخرهها به پایین سقوط کرده و یا در آب افتاده و غرق شدهاند.کم کم شب از راه میرسد و ما نمیتوانیم کار بیشتری در این رابطه انجام دهیم. من مور و چند نفر از افرادم را در جزیره تنها گذاشتهام تا فانوس را روشن نگاه دارند تا در نهایت شما تصمیم نهایی را بگیرید و به ما اطلاع دهید.چند روز بعد، «رابرت موریهد» (Robert Murihead) که با هر سه نگهبان آشنایی کامل داشت، برای انجام تحقیقات تکمیلی پیرامون افراد مفقود شده وارد جزیره شد. در طول این تحقیق هیچ چیز جدیدی بیش از مشاهدات اولیه آقای مور پیدا نشد، اما آنها به سراغ دفتر وقایع روزانه فانوس دریایی رفتند. ظاهرا در تاریخ دوازدهم دسامبر، «توماس مارشال» دستیار دوم خبر از وزش بادهایی تند داده بود، او در ادامه افزوده بود که در طول عمر خود چنین بادهای شدیدی را به چشم ندیده است. در این میان دستیار دیگر «جیمز دوکات» سکوت اختیار کرده و دستیار سوم «ویلیام مک آرتور» از شدت وحشت دست به دعا شده بود و همین نکته اصلی و عجیب قضیه بود چرا که مک آرتور خود یک دریانورد فصلی بود و به خوبی از اوضاع جوی این حوالی اطلاع داشت، پس چرا او باید برای وقوع یک طوفان این گونه دستپاچه و وحشتزده شود؟
در ۱۵ ماه دسامبر سال ۱۹۰۰ یک قایق که به سمت «ادینبورگ» (ادینبرا) در حرکت بود، گزارش عجیبی داد، فانوس دریایی «الن مور» (Eilean Mor) روشن نشده بود. امری که بسیار عجیب و غیر منتظره بود، به همین خاطر قرار شد که افرادی برای تحقیق به جزیرهی واقع در اسکاتلند بروند، و این گونه بود که ماجرای ما آغاز میشود. در ۲۶ ماه دسامبر، یک کشتی کوچک برای این امر مهم راهی جزیره شد. مقصد این کشتی فانوس دریایی الن مور بود که در جزیرهای دور افتاده واقع شده بود، جایی که کارکنان و نگهبانان فانوس دریایی، دور از سایرین و در جزیرهای که تقریبا غیر مسکونی به حساب میآمد، زندگی میکردند. علیرغم این انزوا این جزیره همواره توجه و علاقهی مردم را به خود جلب کرده بود. نام آن از نام سنت فلانن یک اسقف ایرلندی قرن ششم گرفته شده بود که بعدها به عنوان قدیس شناخته شد. او یک صومعه در این جزیره ساخت. برای قرنها چوپانان گلههای خود را برای چرا به این جزیره میآوردند، اما کسی هرگز شب را در آنجا سپری نمیکرد. آنها از ارواحی واهمه داشتند که گفته میشد این نقطه متروکه و منزوی را به تسخیر خود درآوردهاند. اما داستان این جزیره میرفت که پیچیدهتر شود. کاپیتان «جیمز هاروی» (James Harvey) در این کشتی حضور داشت که برای بررسی روانهی این جزیره شده بود. کشتی سرانجام به مقصد رسید و کاپیتان هاروی زمانی که دید کسی برای استقبال آنها به اسکله نیامده است، متعجب شد. او سعی کرد با پیام اخطار توجه ساکنان فانوس را جلب کند، اما هیچ پاسخی دریافت نکرد.سه نگهبان فانوس دریایی الن مور در اسکاتلند بدون هیچ رد و نشانی ناپدید شدند و تا به امروز از سرنوشتشان اطلاعی در دست نیست .همراه کاپیتان «ژوزف مور» که قرار بود مسئول بعدی فانوش شود، سرانجام خود به راه افتاده و از پلکان مخصوص به سمت فانوس دریایی حرکت کرد. بر طبق گزارشات موجود که توسط آقای مور نوشته شده است، او حین بالا رفتن از تپه احساس عجیبی داشته است، حسی شوم که او را از نزدیک شدن به فانوس دریایی برحذر میداشت.به محض ورود به فانوس، مور متوجه میشود که چیزی اشتباه است، در ساختمان قفل نشده و اثری از کسی دیده نمیشد. توجه مور به سمت آشپزخانه جلب میشود، جایی که او متوجه غذای نیم خورده و صندلی میشود که روی زمین افتاده است، طوری که گویی افراد با عجله از جا پریدهاند.در ادامهی این وضعیت مرموز و غیر قابل توضیح او متوجه میشود که ساعت آشپزخانه نیز از حرکت افتاده است. مور به سراغ اتاق استراحت کارکنان میرود، اما هیچ نشانی از آنها در هیچ کجای فانوس پیدا نمیکند. او به سرعت به سمت کشتی رفته و این اطلاعات را به کاپیتان هاروی منتقل میکند که بلافاصه دستور جستجوی گسترده جزیره را برای یافتن مردان گمشده صادر میکند، اما در نهایت جستجوها بینتیجه است و ردی از نگهبانان پیدا نمیشود.هاروی به سرعت به سمت خشکی بازمیگردد تا در مورد این وضعیت عجیب تلگرافی به دفتر اصلی در ادینبرا ارسال کند که متن آن به شرح زیر است:
یک اتفاق ترسناک در جزیره فلانان رخ داده است، سه نگهبان فانوس ناپدید شده و ردی از آنها پیدا نشده است و ما هیچ نشانی از زندگی در جزیره پیدا نکردیم.تیرهای هشدار نیز شلیک شد، اما هیچ پاسیخی دریافت نشد و آقای مور هم موفق به پیدا کردن هیچ کدام از نگهبانان نشد. ساعتها متوقف شدهاند و شواهد و قراین موجود حکایت از آن دارند که دست کم یک هفته قبل اتفاق عجیبی در جزیره رخ داده است. به نظر میرسد نگهبانان یا از فراز صخرهها به پایین سقوط کرده و یا در آب افتاده و غرق شدهاند.کم کم شب از راه میرسد و ما نمیتوانیم کار بیشتری در این رابطه انجام دهیم. من مور و چند نفر از افرادم را در جزیره تنها گذاشتهام تا فانوس را روشن نگاه دارند تا در نهایت شما تصمیم نهایی را بگیرید و به ما اطلاع دهید.چند روز بعد، «رابرت موریهد» (Robert Murihead) که با هر سه نگهبان آشنایی کامل داشت، برای انجام تحقیقات تکمیلی پیرامون افراد مفقود شده وارد جزیره شد. در طول این تحقیق هیچ چیز جدیدی بیش از مشاهدات اولیه آقای مور پیدا نشد، اما آنها به سراغ دفتر وقایع روزانه فانوس دریایی رفتند. ظاهرا در تاریخ دوازدهم دسامبر، «توماس مارشال» دستیار دوم خبر از وزش بادهایی تند داده بود، او در ادامه افزوده بود که در طول عمر خود چنین بادهای شدیدی را به چشم ندیده است. در این میان دستیار دیگر «جیمز دوکات» سکوت اختیار کرده و دستیار سوم «ویلیام مک آرتور» از شدت وحشت دست به دعا شده بود و همین نکته اصلی و عجیب قضیه بود چرا که مک آرتور خود یک دریانورد فصلی بود و به خوبی از اوضاع جوی این حوالی اطلاع داشت، پس چرا او باید برای وقوع یک طوفان این گونه دستپاچه و وحشتزده شود؟