2017/02/25، 10:43 AM
در سال ۱۹۷۷ یک گروه تئاتر در مسیر خود سری به سالن تئاتر «ارفیوم» (Orpheum) در شهر ممفیس، ایالت «تنسی» زد، اما بعد از شب افتتاحیه، داستان روحی که ساکن این تئاتر است، دهان به دهان چرخید و دردسرساز شد.به همین خاطر آنها تصمیم گرفتند برای حل این مشکل هر کاری که لازم است انجام دهند و این کار را با برگزاری یک جلسه احضار ارواح در بالکن تئاتر آغاز کردند. و اینجا بود که متوجه شدند این روح متعلق به دختری کوچک به نام «مری» (Mary) است.هیچ کسی نمیداند که این دختر کوچک چگونه جان سپرده است. گروهی بر این باورند که این دختر دوازده ساله در سال ۱۹۲۱ در یک سانحه تصادف جان باخته است و عدهای دیگر معتقدند که مری در آتشسوزی سال ۱۹۲۳ جان خود را از دست داده است.صرفنظر از اینکه این دختر چگونه رخت از این جهان بسته است، روح سرگردانش به جای ترک این دنیا، حضور همیشگی در این سالن تئاتر را برگزیده و باعث شهرت این مکان شده است. به عبارتی این روح کوچک قریب ۶۰ سال است که این مکان را به تسخیر خود در آورده است.این سالن تئاتر در تسخیر روح دختری کوچک به نام مری است که مشخص نیست چه زمانی و چگونه جان سپرده است و چرا این مکان را به تسخیر خود درآورده است؟ این مطلب برگرفته از تور هند نوروز 96 است .
البته لطف ماجرا در اینجا است که روح مری از خباثت و بدجنسی به دور بوده و اغلب رفتاری دوستانه از خود نشان داده است.او گاهی اوقات مجذوب ارگ بادی شده و به نواختن آن میپردازد، گاهی آواز میخواند و گاهی در میان راهروهای سالن تئاتر به این سو و آن سو میدود.البته برای یک تماشاچی ساده در دنیای زندگان، این رفتارها معنا و مفهوم دیگری پیدا میکنند.شنیدن صداهای عجیب و بدون دیدنی های جهان از هر پنج قاره - مشخص، صدای دویدن به این سو و آن سو و البته باز شدن مرموز درها، شاید آن قدرها هم معصومانه نباشد و برعکس، حسی از آزردگی و ترس را تداعی کند.البته مری همیشه هم غائب از نظر نیست. دست کم بارها او را نشسته بر صندلی مورد علاقهاش در ردیف نیم اشکوب ساختمان دیدهاند، دخترکی مو مشکی در لباسی قدیمی که گویی با چمشان خود تا اعماق وجود انسان را میکاود، چشمانی که بیشک دیگر متعلق به این جهان نیستند.البته مری گاهی اوقات خیرخواهی خود را هم به اثبات رسانده است. به عنوان مثال یک شب وقتی که ارگ بادی شکسته شده و باید برای اجرای آن مرمت میشد. مسئول بخش تعمیرات «هارلن جادکینز» (Harlan Judkins) تصمیم میگیرد تا استراحتی به خود داده و فنجانی قهوه بنوشد. وقتی او به محل کارش بازمیگردد، میبیند که ارگ خود به خود و به شکلی مرموز و غیر قابل توضیح تعمیر شده است، مرمتی که شاید با کمی کمک از جانب دستیاری جادویی محقق شده بود.داستان مری در کتاب «آمریکای تسخیر شده» به قلم «مایکل نورمن» و «بث اسکات» که در اکتبر سال ۱۹۹۴ منتشر شده بود نیز قید شده است. داستانی که بسیاری را کنجکاو کرد تا خودشان به تئاتر آمده و صحت این داستان را مورد بررسی قرار دهند و بسیاری دیگر که قبلا سری به این سالن زده بودند از خود سؤال میکردند که چرا هیچ چیز غیر عادی ندیده و صدای مشکوکی نشنیدهاند؟
در کتاب آمریکای تسخیر شده نورمن و اسکات به بررسی تعدادی از داستانهای قدیمی میپردازند که در مورد مری نقل شدهاند. در این میان شاید داستان «ترسا اسپون» (Teresa spoone) از همه جالبتر باشد. او در سال ۱۹۷۹ برای ملاقات دوستش «وینسنت آستور» (Vincent Astor) که نوازنده ارگ بادی باود، به سالن تئاتر آمد.وقتی که وینسنت در حال نواختن آهنگ بود، هوای سالن تئاتر رفته رفته سرد شد و ناگهان آنها متوجه نور ضعیفی شدند که به نظر میرسید از راهرو عبور کرده و پشت ردیف صندلیهای آخر محو شد. در ادامه آنها شاهد جلوهای شبح گون از دختری جوان بودند که درست در همان نزدیکی به این سو و آن سو میخرامید. ترسا در همان لحظه احساس کرد که باید به سمت روح برود، اما درنگ کرد. او بعدا در این مورد چنین گفت:
احساس میکردم که او مرا به سوی خود فرا میخواند، چیزی که مرا به شدت به وحشت انداخته بود. حس میکردم که اگر به نزدیکی آن شبح برسم، دیگر هرگز توان بازگشت نخواهم داشت.در این مورد حتی پرفسور فراروانشناسی به نام دکتر «لی ساتر» (Lee Sutter) در اوایل دههی ۱۹۷۰ به شخصه بازدیدی از این سالن تئاتر داشته و طی تحقیقات خود دست کم پارهای از اطلاعات موجود در مورد مری جوان را مورد تصدیق قرار داد. اما با این وجود حضور این روح هنوز هم در هالهای از تردید و ابهام قرار دارد.در خاتمه بد نیست نگاهی هم به تاریخچه این سالن داشته باشیم. تئاتر ارفیوم در سال ۱۸۹۰ در بخش مرکزی شهر ممفیس احداث شده و به عنوان سالن بزرگ اپرا شروع به فعالیت کرد.به دنبال افزایش شهرت رفته رفته به ابعاد آن افزوده شد. برای نزدیک به بیست سال این سالن شاهد اجراهای موفقی بود تا سرانجام روزی تلخ از راه رسید. در سال ۱۹۲۳ وقوع یک آتش سوزی ظاهرا نقطه پایانی بر دوران اوج و محبوبیت این تئاتر بود. اما این سالن قصد بازنشستگی نداشت و از نو در سال ۱۹۲۸ همچون ققنوسی از میان خاکسترهای خود برخاست، اما اکنون دو برابر بزرگتر از قبل و البته با جلال و شکوه بیشتر. اما به هر حال زمان دشمن قدری است. با گذر هر سال، آن درخشش فریبنده نیز آرام آرام محو میشد و جای خود را کهنگی و اضمحلال میداد. به طوری که در سال ۱۹۸۲ این سالن به خاطر تعمیرات گسترده تعطیل شده و مجددا دو سال بعد یعنی در ۱۹۸۴ بازگشایی شد. ظاهر فعلی این سالن کماکان شبیه به روزهای بعد از آن تعمیرات بنیادین است.اکنون صرفنظر از اجراهای متعدد، این سالن با داستان روح کوچک خود همچنان در میان علاقهمندان دنیای گردشگری ترس و وحشت معروف و محبوب است.
البته لطف ماجرا در اینجا است که روح مری از خباثت و بدجنسی به دور بوده و اغلب رفتاری دوستانه از خود نشان داده است.او گاهی اوقات مجذوب ارگ بادی شده و به نواختن آن میپردازد، گاهی آواز میخواند و گاهی در میان راهروهای سالن تئاتر به این سو و آن سو میدود.البته برای یک تماشاچی ساده در دنیای زندگان، این رفتارها معنا و مفهوم دیگری پیدا میکنند.شنیدن صداهای عجیب و بدون دیدنی های جهان از هر پنج قاره - مشخص، صدای دویدن به این سو و آن سو و البته باز شدن مرموز درها، شاید آن قدرها هم معصومانه نباشد و برعکس، حسی از آزردگی و ترس را تداعی کند.البته مری همیشه هم غائب از نظر نیست. دست کم بارها او را نشسته بر صندلی مورد علاقهاش در ردیف نیم اشکوب ساختمان دیدهاند، دخترکی مو مشکی در لباسی قدیمی که گویی با چمشان خود تا اعماق وجود انسان را میکاود، چشمانی که بیشک دیگر متعلق به این جهان نیستند.البته مری گاهی اوقات خیرخواهی خود را هم به اثبات رسانده است. به عنوان مثال یک شب وقتی که ارگ بادی شکسته شده و باید برای اجرای آن مرمت میشد. مسئول بخش تعمیرات «هارلن جادکینز» (Harlan Judkins) تصمیم میگیرد تا استراحتی به خود داده و فنجانی قهوه بنوشد. وقتی او به محل کارش بازمیگردد، میبیند که ارگ خود به خود و به شکلی مرموز و غیر قابل توضیح تعمیر شده است، مرمتی که شاید با کمی کمک از جانب دستیاری جادویی محقق شده بود.داستان مری در کتاب «آمریکای تسخیر شده» به قلم «مایکل نورمن» و «بث اسکات» که در اکتبر سال ۱۹۹۴ منتشر شده بود نیز قید شده است. داستانی که بسیاری را کنجکاو کرد تا خودشان به تئاتر آمده و صحت این داستان را مورد بررسی قرار دهند و بسیاری دیگر که قبلا سری به این سالن زده بودند از خود سؤال میکردند که چرا هیچ چیز غیر عادی ندیده و صدای مشکوکی نشنیدهاند؟
در کتاب آمریکای تسخیر شده نورمن و اسکات به بررسی تعدادی از داستانهای قدیمی میپردازند که در مورد مری نقل شدهاند. در این میان شاید داستان «ترسا اسپون» (Teresa spoone) از همه جالبتر باشد. او در سال ۱۹۷۹ برای ملاقات دوستش «وینسنت آستور» (Vincent Astor) که نوازنده ارگ بادی باود، به سالن تئاتر آمد.وقتی که وینسنت در حال نواختن آهنگ بود، هوای سالن تئاتر رفته رفته سرد شد و ناگهان آنها متوجه نور ضعیفی شدند که به نظر میرسید از راهرو عبور کرده و پشت ردیف صندلیهای آخر محو شد. در ادامه آنها شاهد جلوهای شبح گون از دختری جوان بودند که درست در همان نزدیکی به این سو و آن سو میخرامید. ترسا در همان لحظه احساس کرد که باید به سمت روح برود، اما درنگ کرد. او بعدا در این مورد چنین گفت:
احساس میکردم که او مرا به سوی خود فرا میخواند، چیزی که مرا به شدت به وحشت انداخته بود. حس میکردم که اگر به نزدیکی آن شبح برسم، دیگر هرگز توان بازگشت نخواهم داشت.در این مورد حتی پرفسور فراروانشناسی به نام دکتر «لی ساتر» (Lee Sutter) در اوایل دههی ۱۹۷۰ به شخصه بازدیدی از این سالن تئاتر داشته و طی تحقیقات خود دست کم پارهای از اطلاعات موجود در مورد مری جوان را مورد تصدیق قرار داد. اما با این وجود حضور این روح هنوز هم در هالهای از تردید و ابهام قرار دارد.در خاتمه بد نیست نگاهی هم به تاریخچه این سالن داشته باشیم. تئاتر ارفیوم در سال ۱۸۹۰ در بخش مرکزی شهر ممفیس احداث شده و به عنوان سالن بزرگ اپرا شروع به فعالیت کرد.به دنبال افزایش شهرت رفته رفته به ابعاد آن افزوده شد. برای نزدیک به بیست سال این سالن شاهد اجراهای موفقی بود تا سرانجام روزی تلخ از راه رسید. در سال ۱۹۲۳ وقوع یک آتش سوزی ظاهرا نقطه پایانی بر دوران اوج و محبوبیت این تئاتر بود. اما این سالن قصد بازنشستگی نداشت و از نو در سال ۱۹۲۸ همچون ققنوسی از میان خاکسترهای خود برخاست، اما اکنون دو برابر بزرگتر از قبل و البته با جلال و شکوه بیشتر. اما به هر حال زمان دشمن قدری است. با گذر هر سال، آن درخشش فریبنده نیز آرام آرام محو میشد و جای خود را کهنگی و اضمحلال میداد. به طوری که در سال ۱۹۸۲ این سالن به خاطر تعمیرات گسترده تعطیل شده و مجددا دو سال بعد یعنی در ۱۹۸۴ بازگشایی شد. ظاهر فعلی این سالن کماکان شبیه به روزهای بعد از آن تعمیرات بنیادین است.اکنون صرفنظر از اجراهای متعدد، این سالن با داستان روح کوچک خود همچنان در میان علاقهمندان دنیای گردشگری ترس و وحشت معروف و محبوب است.