امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
درآمدی بر عرفان اسلامی
#1
حقیقت عرفان اسلامی در صدر اسلام در قالب «شناخت، فهم عمیق و لطیف از خالق هستی و شناسایی حقایق هستی و پیوند و ارتباط انسان با حقیقت» ریشه در متن اسلام و سیره معرفتی معصومین و اصحاب سرّ آنها مانند: «سلمان»، «ابوذر»، «مقداد»، «اویس»، «کمیل»، «عمار»، «میثم تمار»، «حذیفه» و غیره می‌باشد؛ و پس از ایشان توسط عارفانی چون: «سید ابن طاوس»، «ابن فهد حلی»، «ملا صدرای شیرازی»، «مقدس اردبیلی»، «فیض کاشانی»، «شیخ بهایی»، «حکیم محمدرضا قمشه‌ای»، «سید علی قاضی»، «شیخ محمدعلی شاه آبادی»، «میرزا جواد آقا ملکی تبریزی»، «علامه طباطبایی»، «امام خمینی»، «علامه حسن‌زاده آملی» و غیره بدون داخل شدن در سلسله‌های شناخته شده و توجه به آداب طریقت افزون بر شرع ادامه یافت. از سویی گروهی دیگر از بزرگان عرفان که به طریقت خاصی ورود کرده بودند و بعلاوه شرع به بعضی آداب طریقت نیز پایبند بودند از قرن دوم قمری مشهور به صوفی و در سلسله‌های شناخته شده ظهور پیدا کردند که این نوع عرفان را غالباً تصوف می‌خوانند. با این حال عرفان اسلامی مصطلح و مدون در کنار دیگر علوم اسلامی برای اولین بار توسط ابن عربی (پدر عرفان نظری) شکل گرفت.

نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#2
🌐 اصطلاحات رایج در تصوف و عرفان

*⃣ وحدت وجود:

یکی از اهم اصول و مبانی اعتقادی عُرفاست. از دید عُرفا، هر چیزی دو وجه دارد: وجهی به سوی خود و وجهی به سوی خدا، که به حسب اعتبار، وجه نخست، عدم است و وجه دوم، موجود. در نتیجه جز خدا و وجه او، موجودی نیست.

*⃣ شریعت، طریقت، حقیقت:

عُرفا، مردم را اعم از عوام، خواص و خواص الخواص، به سه رتبه تقسیم می‌کنند: ابتدا، وسط و نهایت. از همین رو، شرع نبوی و وضع الهی (دستورات و دین خدا) را نیز به سه وجه تقسیم می‌کنند: شریعت برای ابتدا، طریقت برای وسط و حقیقت برای نهایت. توجّه کنید که این دسته‌بندی، تقسیم‌بندی نیست! یعنی رابطهٔ طولی یا به عبارت دیگر، ظاهر و باطن بر قرار است. به طوری که می‌توان گفت حقیقت، باطن طریقت و شریعت، ظاهر طریقت است.

طریقت به معنی راه و روش است. مرحلهٔ بعد ازشریعت در ادیان به حساب می‌آید.


نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#3
️ عرفان نظری

عرفان نظری یعنی جهان بینی عرفانی، یعنی آن نظری که عارف درباره جهان، خدا و انسان دارد و با آن به تفسیر هستی می‌پردازد.

عرفان در این بخش خود مانند فلسفه الهی است که در مقام تفسیر و توضیح هستی است، و همچنان که فلسفه الهی برای خود موضوع، مبادی و مسائل معرفی می‌کند، عرفان نیز موضوع و مسائل و مبادی معرفی می‌نماید؛ ولی البته فلسفه در استدلالات خود تنها به مبادی و اصول عقلی تکیه می‌کند و عرفان مبادی و اصول به اصطلاح کشفی را مایه استدلال قرار می‌دهد و آنگاه آنها را با زبان عقل توضیح می‌دهد.

نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#4
? اصول اعتقادی در عرفان نظری

یک سری باورها و مسائل اساسی، مشخصات عمده عرفان نظری را تشکیل می‌دهد که شناخت آن کمک شایانی به درک رفتارها و چهارچوب فکری یک عارف می‌کند؛ و آن‌ها عبارتند از:

حرکت و عمل، اصل و اساس است:

در بینش عرفانی، تنها بر علم تکیه نمی‌شود، بلکه عمل، اصل و اساس کار است و علم، خود نتیجه و محصول عمل (درست عکس روش فلاسفه). برای رسیدن به آگاهی عرفانی (همان علم) باید مراحل را پشت سر گذاشت و به سیر و سلوک پرداخت.

اعتقاد به حقیقت جهان:

عُرفا، حقیقت اشیای پیرامون خود و این جهان مادی را در جهان خارج می‌دانند و معترف اند که آن حقیقت، ظاهر و مظاهری دارد که کثرت، در این مظاهر است؛ و باطنی دارد که حقیقت محض است و با وحدت کامل خود، از هرگونه کثرتی، منزه می‌باشد. برداشت اشتباهی که در اینجا صورت گرفته، نسبت دادن عُرفا به ایده‌آلیست‌ها است، در حالی که آنچه در اظهارات عُرفا دربارهٔ وهم و خیال بودن جهان، مطرح است، همه در مقام مقایسهٔ این مظاهر به آن حقیقت کلّی و باطن واحد است.

اعتقاد راسخ به وحدت:

وحدت، تجربه و مفهوم کانونی تمام عرفان‌های موجود است و مهم ترین شاخصهٔ عُرفا، نگاه توحیدی آن‌ها نسبت به جهان و اجزای آن می‌باشد.

اعتقاد به ریاضت و مجاهده

مورد اتفاق مکتب‌های عرفانی است که رسیدن به کمالات معنوی، تنها در سایه تلاش و کوشش پیگیر و مشقت بار ممکن است. عارف برای رسیدن به هدف خود باید خود را به آب و آتش زند، بسوزد و دم نزند و در برابر امتحان و ابتلا، استواری و استقامت ورزد.

لازمه کشش و جذبه از طرف حق تعالی برای به ثمر رسیدن کوشش:

به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه کشش چو نبود از آن سو، چه سود کوشیدن

عارف معتقد است که مجاهده و ریاضت، هر چند لازم است ولی کافی نیست. بلکه جذبه و عنایت پروردگار است که کارساز و مشکل گشاست. در نظر عارف، حتی مانعی وجود ندارد که جذبه الهی و عنایت غیبی، کسانی را در همان ابتدای کار و بدون طی مراحل سیر و سلوک، به درجه معرفت و شهود برساند.

️ عشق:

با آنکه عشق، از مسائل اساسی عرفان است ولی عُرفا در تعریف آن اظهار ناتوانی می‌کنند. ابن عربی در این زمینه می‌گوید: «هر کس که عشق را تعریف کند، آن را نشناخته و کسی که از جام آن جرعه‌ای نچشیده باشد، آن را نشناخته و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم، آن را نشناخته، که عشق، شرابی است که کسی را سیراب نکند.»


نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#5
️ عرفان عملی:

عرفان عملی سیر و سلوک انسان الی الله و تعیین روابط و وظایف انسان با خودش و با جهان و خدا است. سلوک عرفانی انقطاع ما سوی الله -تصفیه و تجرّد نفس- فناء فی الله (محو) و بقاء بالله (صحو) است. سلوک تسخیر بدن و نفس تحت رایت ایمان است و رفتن است و آن سیر الی الله و سیر فی الله است.

️ قوام سلوک:

قوام و برجایی سلوک به چهار امر مشهور است:

کم خوردن: جوع و کم خوردن پیشه ساختن و به خوردن در حد نیاز اکتفا کردن که کم خوری خوراک سلوک است.کم خفتن: بیداری و کم خوابیدن و افزون بر آن شب زنده داری موجب احیای دل است.کم گفتن: سکوت و خاموشی گزیدن الا به ضرورتکم شنفتن: عزلت و خلوت اختیار کردن و از همنشینی با عوام پرهیز داشتن

و اینهمه برای مداومت ذکر حق می‌باشد که خود قائمه خیمه سلوک است که:

صَمت و جَوع و سهر و عزلت و ذکری به دوامنا تمامان جهان را کند این پنج تمام

اسفار اربعه:

و آن سفرها:
از خلق به حق:
با حق در حق:
از حق به خلق با حق:
با حق در خلق:


نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#6
مراحل و منازل سیر و سلوک

یکی از مشهورترین بیاناتی که از مراحل سیر و سلوک شده، مربوط به منطق الطیر عطار است که مراحل سیر و سلوک را در هفت منزل توضیح داده است. این مراحل و منازل عبارت اند از: 1. طلب 2. عشق 3. معرفت 4. استغنا 5. توحید 6. حیرت 7. فنا.

در این تقسیم بندی بیشتر نظر به سیر درونی سالک است و نمودهای بیرونی این سلوک و اعمالی که باید انجام دهد، کمتر بزرگ نمایی شده است. در برخی بیان های دیگر مراحل عملی سیر و سلوک نیز مورد توجه قرار گرفته است.

آنچه مسلم است، سالک برای رسیدن به کمال نهایی خود باید مراحل و منازلی را در مسیر سیر و سلوک طی کند. این مراحل اگرچه با نام‌ها و عددهای متفاوتی ذکر شده است، اما همگی به یک مسیر واحد اشاره دارند. این مراحل به طور کلی از طلب، شروع شده و بعد از مجاهدات و حصول معرفت و عشق، به لقاء الله ختم می شود. تعبیر قرآنی مراحل سیر و سلوک همان اسلام، ایمان، هجرت، جهاد، شهادت، امامت و لقاء الله است.
برخی نیز مراحل سیر و سلوک را به هفت مرحلۀ: یقظه، توبه، تقوا، تخلیه، تحلیه، تجلیه و لقاء الله تقسیم کرده اند.
برخی از عرفا نیز مراحل سلوک را  تا صد یا هزار مرحله برشمرده اند.
یکی از بیان های منحصر به فرد در مورد مراحل سیر و سلوک در رساله منسوب به بحر العلوم مطرح شده است. وی این مراحل را دوازده مرحله عنوان نموده که همگی، مراحل و درجاتی از اسلام، ایمان، هجرت و جهاد محسوب می شوند؛ به ترتیب زیر:
1. اسلام اصغر
2. ایمان اصغر
3. اسلام اکبر
4. ایمان اکبر که همان روح و معنای اسلام اکبر است
5. هجرت کبرا یا هجرت از اهل عصیان و ظلم
6. جهاد اکبر
7. فتح و ظفر بر جنود شیطان
8. اسلام اعظم یا غلبه بر شهوات و آمال
9. ایمان اعظم یا مشاهده نیستی و فنای خود در برابر خداوند
10. هجرت عظمی یا مهاجرت از وجود خود و به فراموشی سپردن آن
11. جهاد اعظم که سالک بعد از هجرت از خویشتن، متوسل به ذات پاک خداوند می شود تا تمام آثار خودبینی در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحید مطلق نهد.
12. عالم خلوص
در این رساله طریقۀ حصول این مقامات در 25 مرحله توضیح داده شده است که عبارت اند از:
1. ترک آداب و عادات و رسومی است که انسان را از پیمودن راه باز می دارد و غرق در آلودگی ها می کند.
2. عزم قاطع بر پیمودن راه که از هیچ چیز نترسد و با استمداد از لطف تردیدی به خود راه ندهد.
3. رفق و مدارا، و آن این که امور زیادی را بر خود تحمیل نکند مبادا دلسرد و متنفر شود، و از پیمودن راه بازماند.
4. وفا، و آن عبارت از این است که نسبت به آنچه توبه کرده وفادار بماند و به آن باز نگردد، و نسبت به آنچه پیر طریق می گوید وفادار بماند.
5. ثبات و دوام، به این معنا که برنامه هایی که تکلیف اوست به صورت مستمر انجام دهد تا بازگشتی در آن صورت نگیرد.
6. مراقبت، و آن عبارت از توجه به خویش در تمام احوال است که تخلفی صورت نگیرد.
7. محاسبه (به مصداق این روایت که: کسی که همه روز به حساب خویش نرسد از ما نیست). 
8. مؤاخذه، منظور از مؤاخذه این است که هر گاه مرتکب خطایی شد به خویشتن تنگ بگیرد و از این راه خود را مجازات کند.
9. مسارعت، یعنی در مسیر حق شتاب کند و زمان را از دست ندهد.
10. ارادت، و آن عبارت از این است که باطن خود را چنان خالص کند که هیچ غشی در آن نباشد، و نسبت به صاحب شریعت و اوصیای معصوم او خالصانه عشق ورزد. و همچنین نسبت به استاد و شیخ.
11. ادب، یعنی نسبت به ساحت قدس خداوند و رسول اکرم (ص) و جانشینان معصوم او شرط ادب نگاه دارد، و کمترین سخنی که نشانه اعتراض باشد بر زبان نراند، و در تعظیم این بزرگان بکوشد و حتی در بیان حاجت از الفاظی که نشانه بی ادبی  است بپرهیزد.
12. اخلاص در نیت، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در این سیر و حرکت و جمیع اعمال از برای خداوند متعال.
13. صمت، به معنای خاموشی و حفظ زبان از سخنان زائد و اکتفا به مقدار لازم.
14. جوع و کم خوری، که از شروط مهمه پیمودن این راه است. ولی نه تا آن حد که باعث ضعف و ناتوانی گردد.
15. خلوت، و آن بر دو قسم است؛ خلوت عام و خلوت خاص.
16. سهر و شب بیداری (مخصوصا بیداری در آخر شب).
17. دوام طهارت، یعنی همیشه با وضو باشد که نورانیت خاصی به باطن انسان می دهد.
18. مبالغه در تضرع و ذلت و خاکساری در درگاه خدا.
19. پرهیز از خواسته های نفس (هر چند مباح باشد) تا آنجا که در توان دارد.

20. رازداری و کتمان سر، که از مهم ترین شرایط است و آن این که اعمال و برنامه های خویش را در این راه مکتوم دارد.
21. شیخ و استاد.
22. «ورد» مخصوص سالک و آن عبارت است از ذکرهای زبانی که توسط استاد به سالک تلقین می شود و راه را به روی او می گشاید و او را برای گذشتن از گردنه های صعب العبور مسیر الی الله یاری می دهد.
23. نفی خواطر، و آن عبارت است از تسخیر قلب خویشتن و حکومت بر آن.
24. فکر، و منظور از آن، آن است که سالک با اندیشه عمیق به امور بپردازد.

نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان