امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
پند و اندرز
#1
بي خانمان

سرور بي خانمان است. خوشي و غم خانه دارند. سرور همانند ابري سفيد است كه هيچ جا ريشه ندارد. به محض اينكه شما به جايي ريشه مي گيريد، سرور ناپديد مي شود؛ زيرا به چيزي دنيايي دل بسته ايد. خانه يعني امنيت و راحتي و سرانجام خانه يعني مرگ. هرچه زنده تر باشيد، ‌بي خانمان تريد. جست و جو گر بودن يعني خطر كردن و زندگي بدون امنيت. نمي دانيد لحظه بعد چه رخ مي دهد و اين يعني هميشه در دسترس بودن و آمادگي براي شگفت زدگي. اگر بتوانيد شگفت زده شويد،‌ زنده ايد. حيرت و بي خانماني از يك ريشه اند. ذهن قرار يافته، از شگفتي محروم است. همانند ابر بي خانمان باشيد. بي خانمان بودن يعني عدم وابستگي. حتي اگر در يك قصر زندگي مي كنيد، به آن وابسته نباشيد. وقتي لحظه رفتن فرا برسد، بايد بدون وابستگي آنجا را ترك كنيد. هيچ چيز نبايد شما را پايبند كند. از همه چيز استفاده مي كنيد و لذت مي بريد،‌ ولي به هيچ چيز وابسته نيستيد.

نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#2
براي كودك باهوش، باهوش ماندن دشوار است، زيرا هوش شك مي آفريند. پرس و جو مي كند. بحث و جدل مي كند. عصيان مي كند. هوش فرد گراست. گاهي آري مي گويد و گاهي نه. مطابق نظر خودش زندگي مي كند، مقلد نيست. و پدر و مادرها چنين چيزي را دوست ندارند. مي خواهند كودكشان يك مقلد و يك « بلي قربان گو» باشد. مي خواهند هرچه را كه آنان مي گويند، بدون هيچ بحث و منازعه اي بپذيرد. آنان مي دانند ولي كودك نمي داند، پس آنان بايد تصميم بگيرند چه كاري بايد انجام شود و چه كاري نبايد انجام شود. چنين است كه كودك باهوش، خود را در موقعيتي دشوار مي يابد. اگر بخواهد باهوش بماند به دردسر مي افتد. در خانه، در مدرسه، در دانشكده، در دانشگاه به دردسر مي افتد. هرجا كه برود دردسر هم همراه اوست. اگر كودك به آن اندازه شجاع نباشد كه تمام دردسرها و مشكلهاي باهوش بودن را به جان بخرد، دير يا زود مجبور به سازش خواهد شد. فشاري كه بر كودك وارد مي شود بسيار زياد است. كودك، ناتوان، كوچك و ظريف است و مردمي كه بر او فشار وارد مي كنند قدرتمندند. او را وادار مي كنند به شيوه اي مخالف عقل و هوشش عمل كند تا جايي كه به تدريج هوشمندي او رنگ مي بازد و به يك كودن تبديل مي شود. هرقدر كودن تر باشد مقبول تر است. از راه دانش نمي توان به خدا رسيد، بلكه از راه پاكي و سادگي مي توان او را يافت. از راه باور نمي توان خدا را شناخت، بلكه از راه عقل و هوش مي توان شناخت. براي شناخت خدا به هوشي فراوان نياز است.

نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#3

جلوي اشك هايتان را نگيريد
همه ي ما چه زن وچه مرد در بسياري از موارد ميخواهيم گريه كنيم، وقتي شكست ميخوريم، زمانيكه عزيزي را از دست مي دهيم و....
اما در اغلب موارد جلوي اشكهايمان را ميگيريم وسعي مي كنيم گريه نكنيم . در حاليكه بر عكس در اين موارد بايد گريه كرد ، گريه كردن باعث از بين رفتن تنشهاي جسمي وروحي ودر نهايت آرامش ذهن ميشود پس
گريه كنيد.

نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#4
هر روز به مدت حداقل پانزده دقيقه كليد ذهنتان را خاموش كنيد
براي خاموشي ذهن توصيه ميكنيم در يك اتاق ويا مكان ساكت قرار گرفته وسعي كنيد سكوت كنيد ، به هيچ تلفني پاسخ ندهيد ، با كسي صحبت نكنيد ودرب اتاق را بسته و خود را از محيط بيرون براي دقايقي مجزا كنيد. كليد افكار ذهنتان را نيز خاموش كنيد وبه هر فكر مزاحم اخطار داده وفكر كردن به آن را به زماني ديگر موكول كنيد.
سكوت ، سكوت وسكوت
سكوت يكي از رازهاي ذهن آراميست.

نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#5

نه هیچ انسانی دوست توست و نه هیچ انسانی دشمن توست؛
بلکه هر انسانی معلم توست.
پس غرور و تعصب را کنار بگذار
و آنچه را که هر انسانی باید به تو آموزش دهد یاد بگیر
تا تمام درسهایت را بیاموزی و آزاد و رها شوی.
رنج برای پیشرفت انسان ضروری نیست ؛
رنج حاصل تخلف از قانون معنویت است,
اما تنها عده ی اندکی از انسانها می توانند روح خفته ی خود را بدون رنج برخیزانند.

نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#6
هیچ کسی نمی تواند از تو شخصی بسازد که به جای فکر کردن فقط , کاری انجام دهد , جز خودت !!!
مهم نیست چقدر حرفهای انگیزشی گوش می دهی !!
چقدر کتاب انگیزشی یا پست انگیزشی بخوانی یا فیلم های انگیزشی ببینی!!!
چیزی که نیاز است باید خودت کاری بکنی ...
پستها و کتاب ها و سخنرای انگیزشی ممکن است تو را برای چند لحظه برانگیزد اما برای طولانی مدت این انگیزه باقی نخواهد ماند .تو بایستی کاری بکنی واقدامی بکنی و برای رسیدن به هدفت گامی برداری !!!!
اگر عادت داری که کارهایت را به تاخیر بندازی پیشنهاد میکنم از این دو تکنیک استفاده کن تا از آن رهایی پیدا کنی :
تکنیک اول : با خودت متعهد شو و قول بده
مثلا : "من در ساعت -- صبح یا -- بعد ازظهر بیدار خواهم شد و فلان کار را انجام خواهم داد " و بعد قولی که به خودتان داه اید را پیگیری کنید .
تکنیک دیگری هم می توانید از آن استفاده کنید این است که با صدای بلند و با جدیت در ذهنتان بگویید : "همین الان انجامش بده " به طوری که صدای خودت را چندین و چند بار در ذهنت بشنوی ...
.
این تویی که تغییر را ایجاد می کنی !!!
تغییرات بزرگ در منطقه آرامش و آسایش هرگز اتفاق نخواهد افتاد !!!

نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#7
كودك با سكوتي محض بدنيا مي آيد. بومي كاملا سفيد است. ازجذابيت، زيبايي و موسيقي سكوت برخوردار است. اما ما شروع به انباشتن او از آرمانها مي كنيم. او را به بلندپروازي آلوده مي سازيم. در او ميل و آرزو، رقابت و تقليد مي آفرينيم. به او مي گوييم « ببين، تو بايد رييس جمهور يا نخست وزير كشور شوي. بايد ثروتمند ترين انسان عالم شوي. » پدر و مادرها از فرزند خود مي خواهند بزرگترين كس شوند. هر پدر و مادري آرزوهاي برآورده نشده خود را در فرزند خود مي بيند. آنان قادر نبوده اند آرزوهايشان را برآورده سازند. هيچكس تا به حال قادر نبوده آرزوهايش را برآورده سازد، زيرا هيچ آرزويي برآوردني نيست. هيچ كاري در اين مورد نمي توان انجام داد. قانون زندگي چنين نيست. هر كودكي سالم و كامل بدنيا مي آيد و ما بي درنگ شروع به آسيب رساندن به او مي كنيم. بشر تاكنون در مسيري نادرست حركت كرده است. چيزي اساسي و بنيادي دچار كاستي است. آموزش و پرورش ما بلندپروازانه است. سياسي است. دين ما سياسي است. تو حتما بايد به بهشت دست يابي. بايد در آن دنيا نيز يكي از موفق ترين انسانها باشي. هيچكس نمي گويد كه بايد كاملا خالي شد- اما در آن خالي بودن، در آن هيچ چيز بودن، گلها به اوج شكوفايي مي رسند.
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#8
گلها را تشريح نكنيد

وقتي چيزي درونتان پديدار مي شود، با ذهن خود به آن حمله نكنيد؛ زيرا آنرا خواهيد كشت. نمي توان با جدا كردن گلبرگهاي يك گل، ‌متوجه شد كه درون آن چيست. با تشريح گل، ‌خود گل از بين مي رود. مشكل اينجاست كه اگر بخواهيد با كندن گلبرگهاي يك گل،‌ پي ببريد كه از چه تشكيل شده است، گل را نابود خواهيد كرد. ممكن است از تركيبات مختلف شيميايي تشكيل دهنده گل يا رنگ و بسياري موارد ديگر به اين ترتيب آگاهي يابيد، ‌ولي هيچ كدام از آنها ارتباطي با زيبايي گل ندارند. زيبايي گل به محض شروع تشريح آن، از بين مي رود. حال تنها خاطره گل باقي مانده است. اين ديگر خود گل نيست و فقط اطلاعاتي درباره گلي مرده است. حيات و زندگي گل، واقعي ترين كيفيت گل بود؛ شكوفا شدن، رشد كردن و پراكنده شدن رايحه اش. اتفاقاتي كه در درون روي مي دهند هم درست همين گونه اند. مراقبه و ارتباط، فضاهايي جديد در درونتان پديد مي آورد كه بسيار زيباست، ولي به محض فكر كردن درباره معنا،‌ چگونگي و اينكه چرا اين فضاها بوجود آمده اند،‌ ذهن را وارد ماجرا مي كنيد و ذهن، سمي كشنده و مهلك است. حال به جاي آب دادن و مراقبت از اين گل ظريف، سمي به آن خورانده ايد كه باعث پژمردنش مي شود. مراقبه، درست نقطه مقابل ذهن است. هرگز به ذهن اجازه دخالت ندهيد. لذت ببريد! از اين اتفاقات لذت ببريد و بدانيد اتفاقات زيباتري نيز در راه است. اين تازه ابتداي راه است. پذيرا و در دسترس باشيد.
اشو

نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#9
فرصت

زندگي به خودي خود خنثي است. اين ماييم كه آنرا زيبا يا زشت مي كنيم. زندگي از انرژيهاي خود ما تشكيل مي شود. اگر به درون زندگي، زيبايي بريزيم، ‌زيبا مي شود. اگر كاري نكنيم و انتظار داشته باشيم كه زندگي زيبا شود، اتفاقي رخ نخواهد داد. زيبايي را بايد خلق كرد. بايد به حقيقت زندگي، رنگ و بو و موسيقي ببخشيد. سپس آن زيبا خواهد شد. هرگاه در خلق زيبايي شريك شويد، زندگي تان زيبا مي شود و هرگاه اين روال را متوقف كنيد، زيبايي از زندگي رخت بر مي بندد. زشتي و زيبايي آفريده خود ماست. شادي و بدبختي هم همينطور. شما آنچه را كه خود خلق مي كنيد،‌ دريافت مي داريد. فلسفه كار ما نيز همين است: همانچه مي كاريد، مي درويد. زندگي همانند بوم نقاشي سفيد است مي توانيد روي آن مناظر زيبا بكشيد يا روحهاي سياه و آدمهاي خطرناك. اين به شما بستگي دارد. مي توانيد زندگي تان را به رويايي زيبا يا كابوسي وحشتناك تبديل كنيد. هنگاميكه اين نكته را درك كرديد، همه چيز ساده مي شود؛‌ خودتان آقاي خودتان مي شويد. زندگي يك فرصت است. هرچه نياز داريد، به شما مي دهد، و شما خود بايد آنچه را كه مي خواهيد، بسازيد. زندگي را بايد خود بسازيد.
اشو

نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#10
فقط از راه مراقبه است كه مي تواني پادشاه شوي، پادشاه وجود خويش. و اين يگانه پادشاهي است. هيچ پادشاه ديگري وجود ندارد. اگر تو پادشاه وجود خويش نباشي ممكن است تمام دنيا را در اختيار داشته باشي اما همچنان يك برده بماني. از خواب بيدار شو و تمام تلاشت را براي نفوذ به اعماق مراقبه ، آگاهي و شاهد بودن بكار گير. خودآگاه و خودآگاه تر شو تا يك پادشاه شوي. تلاشي مداوم لازم است و صبر. پيروزي نزديك است اما تو زماني پيروز مي شوي كه آماده باشي. اين آمادگي از راه تلاشي شديد حاصل مي شود. همه تلاشت را براي مراقبه گر بودن بكار گير. اين همان شاه كليد دروازه هاي پادشاهي خداوند است.


نوشته های حسین شاه حیدر
پاسخ
roseتشکر شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان