امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اوشو- ذن- تاروت
#1
ابله
 ابله كسي است كه مدام اعتماد مي كند ؛ ابله كسي است كه به رغم تمام تجارب خويش باز هم اعتماد مي كند . او را فريب مي دهيد ، به شما اعتماد مي كند ؛ باز او را فريب مي دهيد ، او اعتماد مي كند ؛ دوباره او را فريب مي دهيد و او اعتماد مي كند . سپس مي گوييد كه او يك ابله است ، او نمي آموزد . اعتماد او عظيم است ؛ اعتماد او چنان خالص است كه هيچكس نمي تواند آن را آلوده كند . به مفهوم تائو ، به مفهوم ذن ، يك ابله باش . سعي نكن ديواري از دانش پيرامون خود ايجاد كني . هر تجربه اي كه به سراغت مي آيد ، بگذار بيايد ، و سپس آن را رها كن . ذهن خود را مدام پاك كن ، در برابر گذشته بمير تا در زمان حال بماني ، اينجا و هم اكنون ؛ گويي تازه متولد شده اي ، گويي يك نوزاد هستي . در آغاز اين كار بسيار دشوار خواهد بود . همه جهانيان از تو سوء استفاده خواهند كرد ... بگذار بكنند . بيچاره ها ، حتي اگر مورد فريب و نيرنگ و سرقت واقع شدي ، بگذار اينها اتفاق بيفتد ، زيرا آنچه كه به راستي از آن توست نمي تواند به سرقت برود ، آنچه كه واقعاً از آن توست را هيچكس نمي تواند از تو بربايد . و هر بار كه نگذاشتي موقعيت ها فاسدت كنند ، اين فرصت به صورت يك انسجام دروني درخواهد آمد و روح تو متبلورتر خواهد شد .
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#2
Heart 
هستي
تو در جهان تصادفي نيستي . هستي به تو نياز دارد . بدون تو چيزي در جهان كم خواهد بود و هيچكس نمي تواند جاي آن را پر كند . اين همان چيزي است كه به تو عزت و عظمت مي بخشد ، اينكه كل هستي ، تو را كم خواهد داشت . ماه و خورشيد و ستارگان ، درختان ، زمين و پرندگان – هر چيزي در كائنات حس خواهد كرد كه جايي خالي وجود دارد كه جز تو هيچكس نمي تواند آن را پر كند .
اين امر شادي عظيمي به تو مي بخشد ؛ اين احساس سرور آميز كه تو به جهان وصل هستي ، و هستي مراقب توست . وقتي كه پاك و روشن شوي ، شاهد عشق عظيمي خواهي بود كه از تمام جهان بر تو فرو مي بارد .
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#3
نداي درون

 اگر حقيقت درون خودت را يافته اي هيچ چيز ديگري در اين كل هستي براي يافتن نداري . حقيقت به واسطه تو عمل مي كند ، زماني كه چشمانت را باز مي كني ، اين حقيقت است كه چشمانش را باز مي كند . زماني كه چشمانت را مي بندي ، اين حقيقت است كه چشمانش را مي بندد . اين يك مراقبه عظيم است . اگر صرفاً بتواني اين تمهيد را بفهمي هيچ كار ديگري نبايد بكني ؛ هر آنچه كه در حال انجام آني توسط حقيقت انجام مي شود . قدم كه مي زني ، حقيقت است ؛ به خواب كه مي روي ، حقيقت است كه استراحت مي كند ؛ سخن كه مي گويي ، حقيقت است كه سخن مي گويد ؛ سكوت كه مي كني ، حقيقت است كه سكوت مي كند . اين يكي از ساده ترين فنون مراقبه است . آرام آرام همه چيز با اين فرمول ساده شكل مي گيرد ، و آنگاه ديگر نيازي به فن نيست . زماني كه شفا يافتي ، مراقبه را رها مي كني ، دارو را رها مي كني . آنگاه به مثابه حقيقت زندگي مي كني زنده ، با نشاط ، خشنود ، متبرك ، آوازي درون خويشتن خودت . كل زندگي ات به عبادتي بي كلام بدل مي شود ، يا بهتر است بگوييم به نيايش ، رحمت و زيبايي اي كه به جهان مادي ما تعلق ندارد ، بلكه تابشي از نور است كه از ماوراء به تاريكي جهان ما مي تابد .
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#4
(2016/02/20، 02:11 PM)systemiha نوشته است: خلاقیت

خلاقيت كيفيتي است كه تو به فعاليتي كه در دست انجام داري مي بخشي . خلاقيت يك نگرش است ، يك طرز برخورد دروني است شيوه اي است كه به امور مي نگري ... همه نمي توانند نقاش شوند و نيازي هم نيست . اگر همه نقاش بودند جهان جاي بسيار زشتي مي شد ؛ زندگي در آن دشوار مي شد ! همه نمي توانند رقصنده باشند ، و نيازي هم نيست . اما همه مي توانند خلاق باشند . هركاري كه مي كني ، اگر با شادماني آن را انجام بدهي ، اگر عملت صرفاً اقتصادي نباشد ، آن كار خلاق است . اگر با اين كار چيزي در درونت رشد كند ، اگر اين كار باعث رشدت شود ، معنوي است ، خلاق است ، الهي است . هرچه خلاق تر شوي الهي تر مي شوي . تمام مذاهب دنيا گفته اند كه خدا خالق است ... من نيز يك چيز را مي دانم : هرچه خلاق تر بشوي ، خداگونه تر مي شوي . زماني كه خلاقيت ات به اوج خود برسد ، زماني كه كل زندگي ات خلاق بشود ، در خدا زندگي مي كني . پس او بايد خالق باشد ، زيرا كساني كه خلاق بوده اند بيش از همه به او نزديك بوده اند . به كاري كه انجام مي دهي عشق بورز . به حالت مراقبه آن را انجامش بده . هر آنچه كه هست !
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#5
Lightbulb 
شورشی
مردم از كساني كه خودشان را مي شناسند مي ترسند ، خيلي مي ترسند
. آنها نوعي قدرت ، نوعي هاله ، نوعي مغناطيس ، و جاذبه اي دارند كه مي تواند افراد سرزنده و جوان را از بند زندان سنتي بيرون بكشاند . انسان روشن بين را نمي توان به بند كشيد اين كار دشوار است و نمي توان او را زنداني كرد ... هر نابغه اي كه چيزي از درون را شناخته ، درك او كمي دشوار است ؛ او نيرويي است كه نمي توان آشفته اش كرد . توده هاي مردم نمي خواهند زندگي شان دچار اختلال شود ، حتي اگر در فلاكت به سر ببرند ؛ و آنها در فلاكت هستند ، اما به فلاكت خو گرفته اند . و هركس كه مفلوك نباشد ، بيگانه به نظر مي رسد . فرد روشن بين بيگانه ترين فرد در جهان است ؛ به نظر مي رسد كه او به هيچكس تعلق ندارد . هيچ سازماني ، هيچ جمعيتي ، هيچ جامعه اي ، هيچ ملتي او را محدود نمي كند .
پاسخ
roseتشکر شده توسط:
#6
(2016/02/25، 07:42 AM)systemiha نوشته است: ﺷﻬﺎﻣﺖ
ﺑﺬر ﻧﻤﻲ داﻧﺪ ﻗﺮاراﺳﺖ ﭼﻪ اﺗﻔﺎﻗﻲ ﺑﻴﻔﺘﺪ ، ﺑﺬر ﻫﺮﮔﺰ ﮔﻞ را ﻧﻤﻲﺷﻨﺎﺧﺘﻪ اﺳﺖ . ﺑﺬر  ﺣﺘﻲ ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺪاﻧﺪ ﻛﻪ و ياز اﻳﻦ ﺗﻮان ﺑﺎﻟﻘﻮه ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﮔﻠﻲ زﻳﺒﺎ ﺑﺪل ﺷﻮد . ﺳﻔﺮ ﻃﻮﻻﻧﻲ اﺳﺖ و ﻫﻤﻴﺸﻪ اﻳﻤﻦﺗﺮ آن اﺳﺖ ﻛﻪ راه ﺳﻔﺮ درﭘﻴﺶﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﺸﻮد ،زﻳﺮا ﺟﺎده ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ اﺳﺖ و ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺗﻀﻤﻴﻦ ﻧﺸﺪه اﺳﺖ . ﻫﻴﭻﭼﻴﺰ ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺗﻀﻤﻴﻦﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ . در ﺳﻔﺮ ﻫﺰارو ﻳﻚ ﺧﻄﺮ ﻫﺴﺖ ، دام ﻫﺎي ﺑﻲ ﺷﻤﺎر درراه اﺳﺖ وﺑﺬر در ﺟﺎي اﻣﻨﻲ ﻗﺮار دارد ، او درون ﭘﻮﺳﺘﻪ ايﺳﺨﺖ ﭘﻨﻬﺎن ﺷﺪه اﺳﺖ . اﻣﺎ ﺑﺬر  ﺗﻼش ﻣﻲﻛﻨﺪ و ﺷﺮوع ﺑﻪ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻲﻛﻨﺪ . آﻧﮕﺎه ﻧﺒﺮد آﻏﺎز ﻣﻲﺷﻮد ، ﻧﺒﺮد ﺑﺎ ﺧﺎك ، ﺑﺎ ﺳﻨﮓﻫﺎ ، ﺑﺎ ﺻﺨﺮه ﻫﺎ . ﺑﺬر ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺖ ﺑﻮد ، اﻣﺎ ﺟﻮاﻧﻪ ﺑﺴﻴﺎر ﺑﺴﻴﺎر ﻧﺮم اﺳﺖ ،و ﻣﺨﺎﻃﺮات ﺑﻲ ﺷﻤﺎرﻧﺪ . ﺑﺮاي ﺑﺬر ﺧﻄﺮي وﺟﻮد ﻧﺪاﺷﺖ ، ﺑﺬر ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﻫﺰاران ﺳﺎل زﻧﺪه ﺑﻤﺎﻧﺪ ، اﻣﺎ ﺟﻮاﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﻄﺮات ﺑﺴﻴﺎر روﺑﺮوﺳﺖ . ﺑﺎ اﻳﻦﺣﺎل ﺟﻮاﻧﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ رﻫﺴﭙﺎر ﻣﻲﺷﻮد ، ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﻮرﺷﻴﺪ ، ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻨﺒﻊ ﻧﻮر؛ اوﻧﻤﻲ داﻧﺪ ﻛﺠﺎ ﻣﻲ رود ،و ﭼﺮا . ﺻﻠﻴﺒﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ دوشﻛﺸﻴﺪ ﻋﻈﻴﻢ اﺳﺖ ، اﻣﺎ ﺑﺬر روﻳﺎﻳﻲ در ﺳﺮ دارد و ﻟﺬات آﻏﺎز ﺑﻪ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻲﻛﻨﺪ .
راه اﻧﺴﺎن ﻧﻴﺰ اﻳﻦﮔﻮﻧﻪ اﺳﺖ . راه دﺷﻮار وﭘﺮ ﻣﺨﺎﻃﺮه اﺳﺖ . و ﺷﻬﺎﻣﺖ ﺑﺴﻴﺎر ﻻزم اﺳﺖ .
پاسخ
roseتشکر شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان